۱۳۸۷ بهمن ۱۷, پنجشنبه

به جستجوی تو بر در گاه کوه می گریم
در آستانه ی دریا علف.
به جستجوی تو در معبر بادها میگریم.
در چهار راه فصول.
در چهار چوب شکسته ی پنجره ای.
که آسمان ابر آلوده را قابی کهنه می گیرد.
به انتظار تصویر تو این دفتر خالی تا چند...
تا چند....
ورق خواهد خورد
.جریان باد را پذیرفتن.
وعشق را.
که خواهر مرگ است.
جاودانگی و ارزش را با تو در میان نهاد.
پس به هیاَت گنجی در آمدی.
بایست، از انگیز.
گنجی از آن دست.
که تملک خاک را.
ودیاران را.
از این سان.دلپذیر کرده است.
نامت سپیده دمی است.
که بر پیشانی آسمان می گذرد.
متبرک باد نام تو
و ما همچنان.
دوره میکنیم.
شب را،هنوز را.

هیچ نظری موجود نیست: